کد مطلب:35467 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:206
دو گمراه كننده هستند، یكی به نادانی و دیگری به فریب. در این خطبه امیرالمومنین (ع) به احوال قاضیان می پردازد یعنی آنانی كه در جایگاه پر اهمیت قضاوت دستخوش شهوت و هوسند و به مقتضای خودپرستی حكم ناشایست و بیهوده صادر می كنند: خداوند دشمن شناسد دو كس نخستین كه پیراهنی از ریا نشسته است در موضع داوری در احكام دین مبین بی درنگ به گفتار شیرین و لطف سخن كند جذب اصحاب دعوی به رنگ كه این مرد پیش از شروع سخن سزد آنكه سازید او را رها چنین داوری، سخت گم كرده راه دوم داور جاهل خیره سر طمع برده او را سوی داوری تهیدست از علم و فضل و هنر به تن كرده از داوری پوستین به سویش شتابند اهل نیاز طلب كرده زین داور بی هنر [صفحه 50] ندانند كاین سفله از داوری بخواهد كه چون داور كهنه كار تند تار اندیشه چون عنكبوت سخن سر كند هر زمان سرسری چو از دانش و فضل بی مایه است چو افراد كم مایه باشد دو دل همه زندگانیش در اشتباه نداند همی باز ره را ز چاه به دندان اگر سنگ خارا شكافت لطیف است احكام شرع مبین پی جمع دینار تا دوردست ولی حل یك نكته داوری عنانش به هر داوری سوی مال چنین شخص بر بالش داوری كشد مردمان جهان بی گمان چو خونهای ناحق به فرمانشان چه فریادها از ستمدیدگان ز خشم خداوند، این بی حیا چه بیچاره مردی فرومایه است به دوزخ شتابد از این رهگذر چه بدبخت و بیچاره آن مردمند خداوند، زین هر دو زشت لعین [صفحه 51]
«رجل ضال مضل و رجل جاهل خباط.»
كه باشند این هر دو تن، دادرس
بپوشیده بر قامت ناسزا
نهاده است بدعت به خواهشگری
ابر خواهش نفس یازیده چنگ
صحیح است حكمش به هر انجمن
به برهان زیبا و نطق قشنگ
دلش هست بازیچه اهرمن
چنان چون رها كرده او را خدا
به همراهی او درافتی به چاه
طمعكار و بیگانه از خیر و شر
زر و سیم او را كند رهبری
ز احكام شرع مبین بی خبر
رباید كلاه از سر آن و این
كز او عقده بسته سازند باز
كه بر حل مشگل شود راهبر
نخواهد جز از مال و خواهشگری
كند حكم بر پایه ای استوار
كه عنوان كند گاه رد و ثبوت
پریشان و بیگانه از داوری
همیشه به تشكیك همسایه است
كه از حكم رسوا نگردد خجل
اسیر است در پنجه مال و جاه
سفیه است و نادان و پر اشتباه
به حل مسائل همی ره نیافت
ز تقوا و دانش رسی بر یقین
شتابد به اندیشه دنیاپرست
نداند چو از علم باشد بری
بپیچد كه سود است او را خیال
كند كار دزدان به خواهشگری
به احكام بی تیغ و تیر و كمان
به هر گوشه ملك گردد روان
ز بیدادشان رفته بر آسمان
كجا بیم دارد به گاه جفا
كه با ظلم و نیرنگ همسایه است
به روز جزا رشت و آسیمه سر
كه این شخص را پیروی می كنند
رهاند همی هست مسلمین
صفحه 50، 51.